بچه های اسرار آمیز [Mystery Kids] فصل2 پارت‌1

دیپر* آهـ !!¡¡! ،، تعطیلات تابستون ،، اوقاتی که با خانواده و دوستان با هم دارن و استیک و ساندویچ میخورن و بگو بخند میکنن ،، البته امسال با سال های دیگه فرق میکنه ،، اینجا شاهد اتفاقات عجیب هستیم ،، ولی هیچ کدوم عجیب تر از انجمن « بچه های اسرار آمیز » نیست ،، این انجمن تازه ۱ ماه و‌ خورده‌ای میشه تأسیس شده ولی شاهد کلی اتفاقات جالب بوده ،، فعلا بزارین معرفی کنم و تعریف کنم...* نیل : ایول!!! اسـتـخـررر؟! بمبی می‌پرم!¡. نیل بمبی می‌پره داخل استخر . دیپر* نام : نیل ،، مورد اسرار آمیز بودنش : داشتن کلی درد و مرض و جا ظرفی گل گلی ،، شغل انجمن : آدم الاف* لیلی (همون زانتو معلوم شد لیلی اسمشه) : نیل! خیسم کردی!¡. نیل : ببخشید ،، اما خاصیت بمبی پریدن همینه دیگه خیس شدن. لیلی : واقعا که¡!. بعد لیلی رفت خودشو خشک کنه. دیپر* نام : لیلی ،، مورد اسرار آمیز بودنش : قدرت ذهنی خیلی بالا ،، شغل انجمن : بگی نگی گلخونه دار و قدرت گروه* میبل : برین کنار میبل قرار بمبی بپره. دیپر* نام : میبل ،، مورد اسرار آمیز بودنش : خل و چل بودنش و اعتماد به نفس دهنده ،، شغل انجمن : آدم بیکار*

نیل : بپر ،، خیلی حال میده . کورالین : آهای!¡ من نجات غریق هستم پس بمبی پریدن موقوف. میبل : ای بــابــا!!. کورالین : شوخی کردم باو ،، همه چی آزاده ،، بپر ببینم. دیپر* نام : کورالین ،، مورد اسرار آمیز بودنش : آدم باهوش و شجاع ،، شغل انجمن : مدیر گروه* لیلی : نه من تازه خودمو خشک کردم. بعد میبل بمبی پرید و دوباره لیلی خیس شد و بدجوری کفری بود. رَز : لیلی اینقدر بد اخلاقی نکن ،، معلومه که داخل استخریم و داخل استخر اومدن یعنی خیس شدن. دیپر* نام : رَز ،، مورد اسرار آمیز بودنش : قدرت ذهنی فوق العاده مثل لیلی ،، شغل انجمن : قدرت دیگه گروه* لیلی : حسابت رو بعدا میرسم جناب رَز . میبل : هی دیپر!¡ یه نوشابه خنک بیار پختم از گرما . دیپر : باشه . کورالین* نام : دیپر ،، مورد اسرار آمیز بودنش : داشتن یه جورنال اسرار آمیز ،، شغل انجمن : مغز گروه* دیپر نوشابه رو پرت کرد سمت میبل و میبل گرفتش . میبل : وای جیگرم حال اومد. دیپر : نورمن تو هم یه نوشابه می‌خوای؟. نورمن : نه ،، مرسی. دیپر* نام : نورمن ،، مورد اسرار آمیز بودنش : توانایی دیدن ارواح ،، شغل گروه : یجورایی روح گیر* اضافی : بچه‌ها ببخشید دیر اومدم ،، ننه جونم دیر مُتِقاعِد شد بیام. کورالین : مشکلی نیست. اضافی : باشه من برم لباس شنام رو بپوشم. دیپر* نام : اضافی ،، مورد اسرار آمیز بودنش : به دلیل بچه‌ی اضافه بودن داخل خانواده یه همچین چیزی ،، شغل انجمن : مکانیک و مهندس گروه* (نکته: این معرفیات ممکنه عوض بشه)

میبل : دیپر ،، بگو ببینم هنوز چیزه عجیبی پیدا نکردی?¿. دیپر : خب من داخل این ۲ هفته اخیر خیلی تحقیق کردمـ... نورمن : اوهوم *سرفه کردن*. دیپر : منظورم این بود که داخل این ۲ هفته اخیر به کمک نورمن چیزای عجیبی رو شاهد بودیم البته فقط نورمن. کورالین : حالا منظورت از چیزای عجیب چیه؟!¡. دیپر : خب نورمن متوجه شده که داخل آبشار جاذبه داره روح وارد میشه و تعداد شون داره هی افزایش پیدا میکنه. میبل : خب!¡. دیپر : ادامه_ش بگم که آسمون هی یه طور عجیبی میشه و دقت کردین الان شاهد ۶ بار طوفان بودیم داخل این ۲ هفته. رز : خب!¡. نورمن : من ادامه میدم ،، درست یکسال پیش این اتفاقاتی که دیپر براتون گفت داخل شهره ما اتفاق میوفتاد ،، که یه این معنی بود که جادوگر قراره بیاد؟!. همه: جادوگر؟!؟!؟!. نورمن : آره! ،، اما من همون یه سال پیش نابودش کردم البته بگم از خشمی که داشت آزادش کردم و به خواب ابدی رفت. همه : خب!¡. ( اینقدر خب ،، خب کردن که اعصابم بهم ریخت )...

نورمن : برا من عجیبه چه طور داخل آبشار جاذبه همچین اتفاقاتی میوفته. دیپر : بزار برات توضیح بدم... یهو همه چیز کارتونی شد و همه به حالت چیبی یا شخصیت های بامزه تبدیل شدن. کورالین : وای من چیبی شدم. اضافی : دستام کوچولو شدن. لیلی : من چه بامزه شدم. دیپر : اوهوم *سرفه کردن* ،، لطفا بشینین. همه : کجا؟؟. یهو میز و صندلی ظاهر شد و همه نشستن روشون و دیپر رفت جلو اونا و مثل معلم های یه چوپ گرفت و روی تخته شروع به توضیح دادن کرد. دیپر : به دنیای چیبی مانند خوش اومدین ،، که اینجا کلاس درس *استاد دیپر* هستش ،، اینجا هرکسی به چیبی یا همون شخصیت های کوچولو بامزه با دستای کوچولو و چشمای بزرگ و غیره تبدیل میشه که جو تخیلی رو بالا ببره. نیل : خب چرا اومدیم؟؟. دیپر : آفرین سئوال خوبی بود!! ،، اومدم چند تا چیز رو درباره ی آبشار جاذبه توضیح بدم پس با دقت گوش کنین و همین طور بچه های توی خونه شما هم گوش بدین. دنیای چیبی همراه با *استاد دیپر*.

دیپر : ممنون پیام بارزگانی ،،، آبشار جاذبه تنها جایی که از نظر علمی و فانتزی خیلی جای عجیبه و ما شاهد کلی گونه بودیم ،، مثل جن غولک ها ،، اون گاوه که ۸ تا پا داشت ،، دایناسور های ما قبل تاریخ ،، آدم گولاخی ها و...غیره و زاله ،، و همین دلیل بودن همچین چیزایی داخل شهر ما یعنی آبشار جاذبه رایجه ،، فقط همین. بعد همه عادی شدن و برگشتن استخر. نورمن : اما هرچیزی یه دلیلی داره ،، اگه اینطوره پس... نیل : پس چی؟؟. نورمن : یه جادوگر اینجاست؟؟ که تازه از خواب داره بیدار میشه و میخواد همه رو نفرین کنه و بکشه و قیامت به پا کنه. همه : چـــــــییییی?!¿¡.

*۳ هفته قبل*.‌ مادر فولادزره : لا لا ،، لا ،، بزار یکم هیجان قضیه رو بالا ببرم. مادر فولادزره از دنیای خودش میاد بیرون ،، بعد میره به کورالین سره میزنه که بیدار نباشه. مادر فولادزره : روزی میرسه که به من می پیوندی و جای چشمات یه دکمه میزاری ولی میدونم امروز نیست. بعد مادر فولادزره از کاخ صورتی رفت بیرون ،، و به جنگل آبشار جاذبه رسید و به کلبه معما کده شک سر زد ،، همه خواب بودن . میبل : پاستیل خرسی پرنده *در حال هَذیون گفتن در خواب* نخورش دیپر . دیپر : کی خواست همچین کاری کنه *در حال هَذیون گفتن در خواب* من برم شیکار هیولای خودم. مادر فولادزره : خوبه ،، شما ها هم خوابین!¡ بهتره برم کارم رو بکنم. مادر فولادزره رفت سمت جنگل و به مجسمه بیل رسید و به یه درخت تکیه داد و گفت : خیلی زود شکست خوردی مثلث طمع خواه. بعد صدای خنده ای شیطانی اومد و گفت : آ هاهاها ،، مثله این که خودتم قبلا شکست خورده بودی اومدی دنبالم مگه نه مادر فولادزره؟!!!¡.

مادر فولادزره : بیا خوش بگذرونیم. بیل : میشنوم!¡. *زمان حال*. دیپر : خب بچه ها من از عینک های ارواح بین عمو فوردم یه چند تا دیگه به همراه اضافی درست کردم حالا بزارین روی چشماتون. همه عینک ها رو میزارن روی چشماشون. نیل : وای ،، خیلی سبزه!!! کور شدم؟!. بعد با مخ خورد تو درخت. دیپر : بچه ها گوش کنین ما ۸ نفریم و ۷ تا عینک ارواح بین داریم. میبل : پس نورمن چی؟؟. دیپر : *پوکر داد* نورمن نیاز نداره چون خودش میتونه روح ها رو ببینه. میبل : آخ! مثله اینکه یادم رفت. دیپر : بزارین ادامه بدم ،، ۷ تا عینک داریم و یه شهر و یه جنگل و معما کده ،، پس باید هر ۸ نفرمون پخش بشیم و یه نقطه رو زیر نظر داشته باشیم. نیل : اون وقت چرا؟؟. دیپر : آفرین به سئواله خوبی اشاره کردی!! برای پیدا کردن اون جادوگر ،، اگه جایی که رفتین روح کمتری باشه یعنی جادوگر اونجاست. لیلی : فرض مثال پیداش کردیم بعدش چی؟؟. دیپر : با استفاده از بی سیم و جی پی اسی که داخل عینک کار گذاشته شده ،، خبردار میشیم و میایم پیشت. لیلی : آها.

دیپر : خب من مکان هاتون رو مشخص کردم ،، *لیلی و نیل و اضافی* شما میرین سمت شهر و تمام جا های شهر رو میگردین ،، *کورالین و من و نورمن* جنگل رو میگردیم و مونده *رَز و میبل* شما ها اطراف کلبه و خوده کلبه رو میگردین ،، خب شیف هم شد؟؟. همه : بله؟!!!¡. دیپر : پس دستانون رو بیارین جلو!¡. همه دستاشون رو آوردن جلو و گفتن :« *بچه های اسرار آمیز ،، همیشه اسرار آمیز* ». بعد از هم جدا شدن *پیش نیل و لیلی و اضافی*. «در حال بی سیم دادن». نیل : بچه ها! چیزی پیدا کردین؟؟. اضافی : من چیزه مشکوکی پیدا نکردم ،، وای خدا!. لیلی : چی شد؟ چیزی پیدا کردی؟؟. اضافی : آره! یه حلزون غولتَشَن؟!¡. لیلی : *پوکر داد* واقعا که!¡. نیل : من گشنم شد برم به این ساندویچ فروشی یه چیزی بخورم. لیلی : اصلا قابل تحمل نیست!. *پیش کورالین و دیپر و نورمن*. «در حال بی سیم دادن». دیپر یه بوته ای رو کنار زد و گفت : یه حسی بهم میگه پشته این بوته ها جادوگری وجود نداره!!. کورالین : دیپر روی کارت تمرکز کن. دیپر: باشه. نورمن : من دارم از این روح ها یکم اطلاعات میگیرم ،، راستی ممنون دیپر که به موبایلم بی سیم و جی پی اس وصل کردی. [ چند دقیقه قبل. دیپر : نورمن بیا. دیپر موبایل نورمن رو بهش داد. نورمن : موبایلم دسته تو چیکار میکنه! گالری رو که ندیدی?¿. دیپر : نه ندیدم ،، فقط برای اینکه تو از این عینک ها نداری به خاطر همین ،، داخل موبایلت از همون مدل بی سیم و چی پی اس ریختم تا با هم در ارتباط باشیم. نورمن : آها. ]

دیپر : کاری نکردم بابا ،، حالا چیزی فهمیدی؟؟. نورمن : نه! بعضی از روح ها میترسن و جواب نمیدن و بعضی روح ها از چیزی خبر ندارن. دیپر : به نظرت اوضاع بقیه خوبه؟؟. کورالین : آره ،، اونا خودشون میدونن چیکار کنن!¡. *پیش میبل و رَز*. «درحال بی سیم دادن». میبل : کی فکرش رو میکرد یه عقاب داخل زیر شیر وونیمون باشه. رز : وای خدا! چقدر جنس قاچاق شده؟!!!¡. میبل : عمو اسیه دیگه. رز : میبل! میدونی برعکس بقیه ذهن بهتری. میبل : منظورت چیه؟؟. رز : منظورم اینه...که بقیه ذهن تاریکی دارن ،، همین داداشت دیپر ذهنش انگار دو شخصیتیه و همین کورالین ذهنش انگار لونه عنکبوته که تار بسته یا نورمن ذهنش ترسناکه پر از خشمه ،، ولی ذهن تو با بقیه فرق داره. میبل : از چه نظر؟. رز : خب تو آدم مثبت گرایی هستی و ذهنه تاریکی نداری. میبل : خیلی ممنون از نظرت ،، حالا درباره ی بقیه ذهن ها بگو مثلا ذهنه خودت چه جور ذهنیه؟؟.

رز تا شنیدی دستش رو مشت کرد و جدی شد و گفت : ذهنم مثل دشمن قسم خوردم میمونه. میبل : مثلا چجوری؟؟. رز : میبل! میشه بعدا دربارش حرف بزنیم!!. میبل : باشه ،، رز اگه حرف بدی زدم منو ببخش. رز : نه تو حرف بدی نزدی ،، مشکل خودم هستم!!! همین! و لطفا دیگه دربارش بحث نکنیم.‌ میبل : باشه. بعد یهو زمین لرزید. همه : این چی بود؟؟. نورمن : بچه ها؟! اوضاع خیلی بده!!!. کورالین : همه گوش کنین ،، وضعیت اینجا خیلی بده؟!. لیلی : اینجا هم وضعیت خیلی وحشتناکه اونم داخل درجه دوم. میبل : رز کمکم کــــن؟!؟!؟!. رز : دارم میام میبل!¡. « *این داستان ادامه دارد...* »

خیلی مرسی که همراهم بودین 😉 ،، عاشق تونم 😘 قراره با بچه های اسرار آمیز کلی حال کنیم البته به اضافه ی بقیه داستان ها 😇 راستی داخل اسلاید بعد برای Mebel یه سوپرایز خفن دارم 🥳 پس بزنین اسلاید بعد...

این اسلاید نیست برو اسلاید بعد

In this reality* داخل این دنیای واقعی* Are certain surprises* شگفت انگیز هستی* Things so unexplained* چیز هایی که خیلی غیر قابل توضیح نیستن* Your life's about to change* زندگی هاتون در حال تغییر هستن* Get ready to witness* آماده‌ی مبارزه باشین* Telepathic Pyschonauts,* روانشناسان تلپاتی می‌کنن* Clairvoyant kids and ghosts among you* ارواح های اعصبانی در میان بچه‌ها هستن* Demons from another world* شیاطینی از دنیای دیگه* A journal that will just astound you* ژورنالی که تو رو متحر میکنه* Take a breath and leap* نفس عمیق بکش و بپر* Into these mysteries* داخل این اسرار* You're living right in this* اینجا داری درست زندگی می‌کنی* World of secrets* در دنیای پادشاهی* That are shrouded* چشم بند زدین* Right behind direct deceptions* درست پشت فریب های جلو رو تون* Can you feel it? You're surrounded* می‌تونی اونو احساس کنی؟ محاسره شدی* You sought adventure and you found it* دنبال ماجراجویی بودی و اونو پیدا کردی* Don't turn around, don't try it* به عقب برنگرد، امتحان نکن الکی* The normal life you left behind is* چون اون زندگی هستش که پشته سر گذاشتی* Lost to the ghosts and creatures* در میان موجودات عجیب و غریب و ارواح ها* That are already set to meet 'cha* که داری باهاشون مبارزه می‌کنی و میگی "چا" * Everything's about to change* همه چیز در حال تغییره‍* And you will never be the same when* و هرگز مثل قبل نمیشه* You drive down the road that leads you into Gravity Falls* چون تو از راهی عبور کردی که تو رو به آبشار جاذبه می‌کشونه* Don't fall behind, keep fighting* عقب نمون، و به مبارزه ادامه بده* To save the world when you're a Mystery Kid* برای نجات دنیا وقتی که یه بچه اسرار آمیز هستی*